جدول جو
جدول جو

معنی لنگر فروبردن - جستجوی لغت در جدول جو

لنگر فروبردن(سَ رَ /رو شَ کَ دَ)
لنگر انداختن، عمیق شدن:
نیامد پلنگر که پژمرده بود
به اندیشه لنگر فروبرده بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ نُ / نِ / نَ دَ)
پوشیدن و ناپدید کردن. (شرفنامۀ منیری) :
فتاده ام به گروهی که در ثناشان نیست
مساق لفظ رکیک وجمال معنی تنگ
بقول نیک چو من نامشان برآرم زود
به فعل بد سخنم را فروبرند به تنگ.
ظهیر (از شرفنامۀ منیری).
رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
فرو رفتن (در اندیشه و مانند آن) : نیامد بلنگر (پادشاه زنگبار) که پژمرده بود باندیشه لنگر فرو بروده بود. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار